بسم الله... یلدای امسال مصادف شد با شب میلاد امام کاظم ع و این برای ما یه فرصت ناب و ویژه بود! بهترین فرصت برای هدیه کردن لبخند و شادی به بچههای ی ت ی م بچههایی که تمام ِ زندگیشون خلاصه میشه تو یه ساختمون به اسم یتیمخونه L بساطمون رو برداشتیم و خودمون رو محیا کردیم برای جشن شب میلاد در بلندترین شب سال از لحظهای که وارد شدیم بچهها خوشحال و شاد دائم میپرسیدن خاله امشب همهی خالهها میان؟ امشب برنامه داریم؟ امشب جشنه؟! برق چشمای بچهها بهمون انرژی میداد تمام سعیمون رو کردیم تا سنگ تموم بذاریم.. . جعبههای میوه رو گذاشتند تو آشپزخونه تا خود بچهها برن میوهها رو بشورن وقتی جعبهی سیب سرخ یهو خالی شد بوی عطر سیب پیچید تو فضا... خیلی ملکوتی شده بود... شاعرانه و پروانهای و به قول طیبه، من هم حسابی جوگیر شده بودم J اشکم داشت در میومد! بچهها رفتن سراغ میوهها و ما... اول کار نشستیم و بساط شام رو تدارک دیدیم J
اینام سرریز:
بعد شروع کردیم به تزیین میوهها....
اینم کیک شب یلدا
همه چیز با نهایت سلیقه و زیبایی تزیین شده بود مهمون ویژه هم داشتیم پدربزرگ و مادربزرگ:
کار تزیین میوهها که تموم شد چیدمان سفره شروع شد....
حین کار یکی از خانوما دعامون میکرد خدایا دخترامون عروس بشن گفتن ایشون همانا و آمین گفتن من همانا و منفجر شدن مجلس همانا.... .
مراحل تزیین سفره خیلی زیاده بخوام تمام عکساشو بذارم تا صبح طول میکشه پس فقط نتیجه تلاشهای شبانه روزی ما رو ببینید از این سوسولبازیهام در آوردیم: این سفره هم که استفاده برای عموم آزاد است کاسههای سر سفره رو یکی از بچهها آورد مثلا فرستاده بودیمش بره، جام بیاره!!
سر سفره که نشستیم فال حافظ هم گرفتیم: بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم کلی به به و چه چه سرش راه انداختیم و خندیدیم . بعد شام بچهها با فرمان حمله هجوم بردن به سفرهها و برای اتاقاشون غنیمت جمع کردن از غارت سفرهها و جمع غنایم هم که دیگه نمیشه عکس بذارم . . موقع خداحافظی یکی از بچهها به گرمی دستم رو فشرد و گفت: خیلی ممنونم خاله و دلم رو آتیش زد.... تو این شب میلاد و شبچلگی قشنگ ما
هیچی کم نبود جز حضور گرم پدر و مادر.... شب رؤیایی و بینظیری بود.. یلدای امسال برای همیشه در تاریخ دلم ثبت شد...
By Ashoora.ir & Night Skin